شماره ٥٥٧: ايا بحسن رخت را لواى سلطانى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ايا بحسن رخت را لواى سلطانى
بروى صورت زيباى حسن را جانى
فراز کرسى افلاک شاه خورشيدست
خليفه رخ تو بر سرير سلطانى
خطيست بر رخ تو از مداد نورالله
نه از حروف مرکب، چو خط پيشانى
برآن زمين که تويى با تو مرد ميدان نيست
بگوى مهر ومه اين آسمان چوگانى
من ازلطافت جان تو چون کنم تعبير
که جسم تو زصفا عالميست روحانى
دل منست زعالم حواله گاه غمت
حواله چند کنى گنج را بويرانى
غم تو در دل از آثار فيض رحمانست
چو خاطر ملکى در نفوس انسانى
من از تعصب دين دشمن ترا کافر
بگويم و نکند رخنه در مسلمانى
هواى چون تو پرى روى در سر چومنى
بدست ديو بود خاتم سليمانى
مرا سخن زتو در دل همى شود پيدا
که در درون من انديشه وار پنهانى
من ازتو چون مگس از خوان جدا نخواهم شد
وگر چنانکه زنندم بسان سر خوانى
بسان نکته از ياد رفته بازآيم
ورم بتيغ زبان چون سخن همى رانى
بشرح صفحه رويت کتابها سازم
وگرچه زمن چون ورق بگردانى
فداى (تو)چه نکردند جان گران جانان
بهر بها که ترا مى خرند ارزانى
همى خوهم که مرا از جهانيان باشد
فراغتى که تو دارى زسيف فرغانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید