شماره ٥٢٣: اى زياران گشته غافل ازتو خود يارى نيايد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى زياران گشته غافل ازتو خود يارى نيايد
خفته يى در جامه ناز از تو بيدارى نيايد
قدر غمخواران عشق خود ندانى تا چو ايشان
غم خورى بسيار وپيشت کس بغمخوارى نيايد
از در تو نان نيابم زآنکه همچون من گدا را
خاک همچون سيم حاصل جز بدشوارى نيايد
هرکه ترک مال کرد وچون فقير آمد برين در
همچو زر هرجا رود هرگز برو خوارى نيايد
روى شهر آراى تو حاجت بآرايش ندارد
مهر ومه را فيض نور از چرخ زنگارى نيايد
چون ز حضرت سلک قرآن را جواهر منتظم شد
حاجتى اوراق مصحف را بزر کارى نيايد
يکدرم از خاک کويت به زصد گنج است وى را
کار اين گوهر ازآن زرهاى دينارى نيايد
هر کجا تو رو نمودى شور اندر مردم افتد
از مگس چون شهد بيند خويشتن دارى نيايد
عشق اگر پوشيده دارم از ملامت باشم ايمن
بر کمر چون کيسه نبود کس بطرارى نيايد
جانم از لعل تو بوسى يافت شيرين شد حديثم
طوطى ار شکر خورد زو تلخ گفتارى نيايد
صحبت بد نيک را هرگز نگرداند زنيکى
گر(چه) با خارست گل هرگز ازو خارى نيايد
گر نبيند روى خوبت سيف فرغانى چه گويد
چون گلى نبود زبلبل ناله وزارى نيايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید