شماره ٤١١: دل تندرست گشت چو بيمار عشق شد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل تندرست گشت چو بيمار عشق شد
وز خود برست هر که گرفتار عشق شد
خسته دلان غم زپى دردهاى خويش
درمان ازو خوهند که بيمار عشق شد
درخواب غفلتند همه خلق وآن فقير
در گور هم نخفت که بيدار عشق شد
با قيمتى که انسان دارد بنيم جو
خود را فروخت هرکه خريدار عشق شد
چون شوق دوست سلسله در گردنش فگند
حلاج گفت اناالحق و بر دار عشق شد
سرمايه يى که مردم ازآن زر کنند سود
درپا فگن که دست تو بى کار عشق شد
چيزى که بوى دوست ندارد اگر گلست
خارست نزد آنکه بگلزار عشق شد
شاهان ملک را بغلامى همى خرد
آزاده يى که بنده احرار عشق شد
هر روز روى دوست ببيند چو آفتاب
چشم دلى که روشن از انوار عشق شد
از عشق نام ليلى و مجنون بماند سيف
خرم دلى که مخزن اسرار عشق شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید