شماره ٤٠٨: نسيم صبح پندارى زکوى يار مى آيد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نسيم صبح پندارى زکوى يار مى آيد
بجانها مژده مى آرد که آن دلدار مى آيد
بصد اکرام مى بايد باستقبال او رفتن
که بوى دوست مى آرد زکوى يار مى آيد
بدين خوبى و خوش بويى چنان پيدايى و گويى
که سوى بنده چون صحت سوى بيمار مى آيد
بنيکى همچو شعرمن در اوصاف جمال او
بخوشى همچو ذکر او که در اشعار مى آيد
حکايت کرد کآن شيرين براى چون تو فرهادى
شکر از پسته مى بارد چو در گفتار مى آيد
زلشکرگاه حرب آن مه سوى ميدان صلح مى آيد
مظفر همچو سلطانى که از پيکار مى آيد
بدست حيله اى عاشق سزد کز سر قدم سازى
گرت در جستن اين گل قدم بر خار مى آيد
بدادم دنيى وگشتم گداى کوى سلطانى
که درويشان کويش را ز سلطان عار مى آيد
خراباتيست عشق او که هر دم پيش مستانش
زهادت چون گنه کاران باستغفار مى آيد
بسان دانه نارست اندر زعفران غلتان
زشوقش اشک رنگينم که بر رخسار مى آيد
بنانى ازدر جانان رضا ده سيف فرغانى
که همچون تو درين حضرت گدا بسيار مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید