شماره ٤٠٢: گرمرا زلفت اوفتد در دست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گرمرا زلفت اوفتد در دست
نکنم کوته ازتو ديگر دست
گرچه من هم نمى رسم شادم
که بزلفت نمى رسد هر دست
خاک پاى تو گوهريست عزيز
کى رسد بنده را بگوهر دست
تا زلعلت شکر بدست آريم
چون مگس مى زنيم برسر دست
هرکرا بر لب تو دست بود
کى بيالايد او بشکر دست
اهل دل را نداد در همه عمر
دلستانى زتو نکوتر دست
برسرت جان فشان کنم کامروز
نيست چيزى دگر مرا بر دست
عذر خود گفت سيف فرغانى
که فقيرم، نمى دهد زر دست
در دلم هست مهر تو چه شود
اگرت شعر من بود در دست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید