شماره ٣٨٣: هرآن نسيم که ازکوى يار برخيزد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هرآن نسيم که ازکوى يار برخيزد
زبوى اودل وجان را خمار برخيزد
دهند گردن تسليم سروران جهان
بهر قلاده که از زلف يار برخيزد
اسير عشق برند از قبيلهاى عرب
چو چشم هندوى تو ترکوار برخيزد
اگر زحسنش مرخلق را خبر باشد
هزار عاشقش ازهر ديار برخيزد
چواو بدلبرى اندر ميانه بنشيند
هزار دلشده ازهر کنار برخيزد
بروز حشر ببينى که کشته شوقش
زخوابگاه عدم صد هزار برخيزد
ميان حسن و رخش ازخطش غبارى هست
چو چاره تا زميان اين غبار برخيزد
چو بافراقش بنشست سيف فرغانى
بود که ازره وصل انتظار برخيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید