شماره ٣٨١: دلم از وصل تو اى طرفه پسر نشکيبد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلم از وصل تو اى طرفه پسر نشکيبد
چکنم با دل خويش از تو اگر نشکيبد
گر دل و جان زتو ناچار شکيبا گردند
دل از انديشه و ديده زنظر نشکيبد
کار من نيست شکيبايى ازآن شيرين لب
باورم دار که طوطى زشکر نشکيبد
من لب لعل شکر بار ترا آن مگسم
که چو زنبور عسل ازگل تر نشکيبد
گر بسنگم بزنند از سر کويت نروم
بنده زين کعبه چو حاجى زحجر نشکيبد
سگ که از خوان کس اميد بنانى دارد
گرش از خانه برانند زدر نشکيبد
اى شبم روز ز خورشيد رخت يک ساعت
بنده از روى تو چون شب زقمر نشکيبد
بنده گر در دگرى مى نگرد بى رخ تو
خاک چون آب نيابد زمطر نشکيبد
از پى روى تو درويش که اندر کويت
او مقيم است و تو رفته بسفر نشکيبد
سيف فرغانى اگر خون شود اندر غم دوست
دل برآنست که از دوست دگر نشکيبد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید