شماره ٣٦٩: چون کنم اى جان مرااز چون تو يارى چاره نيست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چون کنم اى جان مرااز چون تو يارى چاره نيست
غمخور عشقم مرااز غمگسارى چاره نيست
گرچه عشقت چاره دارد ازهزاران همچو ما
چاره ما کن که ماراازتو بارى چاره نيست
پايدار آمد سر زلفت بدست ديگران
آخر اندر چنگ ما از چند تارى چاره نيست
تن بزن در هجر او اى دل که اندر کوى عشق
تا بدانى قدر وصل از انتظارى چاره نيست
از سر رحم اى رفيقان بنده را يارى کنيد
کين زپا افتاده را از دستيارى چاره نيست
راحت ديدار جانان نيست بى رنج رقيب
هرکجا باشد گلى آنجا ز خارى چاره نيست
بى گمان چون موکب سلطان جايى بگذرد
ديده نظارگى رااز غبارى چاره نيست
در شب وصلش بسى انديشه کردم از فراق
هر که مى نوشيد او را از خمارى چاره نيست
در جهان افسانه يى شد سيف فرغانى بعشق
عاشقان هستند ليک از نامدارى چاره نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید