شماره ٣٦٥: دلبرم عزم سفرکردو روان خواهدشد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلبرم عزم سفرکردو روان خواهدشد
دردلم آنچه همى گشت چنان خواهدشد
اوچو آبست ومن سوخته باديده تر
خشک لب ماندم وآن آب روان خواهدشد
بود بيگانه زمن چون بر من نامده بود
از برم چون برود باز همان خواهدشد
ازپى گريه مرا چشم شود جمله مسام
وزپى ناله مرا موى زبان خواهدشد
مى رود نيستش انديشه که مردم گويند
که فلان کشته هجران فلان خواهدشد
دلبرا در دل من از غم تو سوداييست
که مرا جان سر اندر سر آن خواهدشد
جان من بودى وچون نيست رفتن کردى
از من دل شده شک نيست که جان خواهدشد
ديده چون روى تو مى ديد دلم فارغ بود
چون زچشمم بروى دل نگران خواهدشد
از براى دل تو غصه هجرت بخورم
ور چه جانيم درين غصه زيان خواهدشد
برمن ازبار فراقت چو عنان برتابى
دل من همچو رکاب تو گران خواهدشد
دل که در حوصله انده تو يک لقمه است
تا غم تو بخورد جمله دهان خواهدشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید