شماره ٣٣٠: گربشنوى که ناله کند دردمند عشق

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گربشنوى که ناله کند دردمند عشق
عيبش مکن اگرچه نباشى نژند عشق
درجان چو نور عشق ندارى دليت نيست
زيرا که پاى دل بود ازبهر بند عشق
رختى است بهر منزل جانها گليم فقر
رخشى است بهر رستم دلها سمند عشق
داروى جان و مرحم دلهاى خسته اند
قومى بتير غمزه او دردمند عشق
دامن ز خود فشانده و دست اندر آستين
پاى از جهان برون و سر اندر کمند عشق
چون خوشه کوب خورده گاو جهان نيند
زآن کرده اند دانه دل را سپند عشق
جاه رفيع دنيى دون آرزو کنى
با پست همتان ننشيند بلند عشق
چندانکه کار تو بپسند تو مى رود
مى دان که خدمتى زتو نايد پسند عشق
عشقت ز زحمت دو جهان باز مى خرد
بفروش هرچه دارى و بنيوش پند عشق
اينست کار او که ببرد ترا زتو
واصل شوى چو صبر کنى برگزند عشق
اى تلخ کام هستى خود مانده همچو سيف
گر خوش دلى خوهى بدهان گير قند عشق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید