شماره ٣٠٦: بنده عشق توام زآن پادشاهى مى کنم

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بنده عشق توام زآن پادشاهى مى کنم
دولتى دارم که در کويت گدايى مى کنم
خسرو ملک جهانى تو از آن فرهادوار
من بشيرين سخن خسرو ستايى مى کنم
از پى سلطان حسنت تا بگيرد شرق و غرب
من بشمشير زبان عالم گشايى مى کنم
آفتاب انصاف داد وگفت معنى جمال
جمله آن مه راست من صورت نمايى مى کنم
ماه گفت از پرتو رخسار چون خورشيد اوست
شب تاريک اگر من روشنايى مى کنم
عنصرى طبع چون در کار و صفت عاجزست
من ز ديده انورى وز دل سنايى مى کنم
از سخن گفتن دلت جانا سوى من ميل کرد
من بمغناطيس شعر آهن ربايى مى کنم
عشق جان افروز تو چون با دلم پيوند کرد
هر زمان از جسم خود عزم جدايى مى کنم
مرغ محبوسم مرا دست علايق بند پاى
از قفس بيرون سرى بهر رهايى مى کنم
من درين ويرانه بودم بوم تا عنقاى عشق
سايه يى برمن فگند اکنون همايى مى کنم
شاخ اميدم بوصل روى (تو) بى برگ شد
بلبلم دايم فغان زين بى نوايى مى کنم
من بدين اقبال و طالع دولت وصل ترا
نيستم لايق ولى بخت آزمايى مى کنم
سيف فرغانى تو شمعى من چو آتش مر ترا
تن همى کاهم ولکن جان فزايى مى کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید