شماره ٢٠٢: اى گل روى تو برده رونق گلزارها

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى گل روى تو برده رونق گلزارها
در دل غنچه بسى حسن ترا اسرارها
گر بياد روى تو آبى خورم در وقت مرگ
بى گل از خاک رهى سر بر نيارد خارها
گل که باشد پيش روى تو که او را چون گياه
بعد ازين آرند و بفروشند در بازارها
با چليپاى سر زلفت که ناقوس اشکند
نعره توحيد خيزد زين پس از زنارها
حسن شهر آشوب (تو) چون بر ولايت دست يافت
سروران ملک را در پا رود دستارها
کار من زهد است و توبه دادن مردم زمى
گر مى عشقت خورم توبه کنم زين کارها
عشق داند نقش اغيار از دل عاشق سترد
سکه را آتش تواند بردن از دينارها
کس برون خانه محرم نيست سر عشق را
در فرو بند اين سخن مى گوى با ديوارها
گر درختانرا بود از سر حلاج آگهى
آنچه از وى مى شنودى بشنوى از دارها
گر بهار وصل خواهى سيف فرغانى برو
همچو بلبل در خزان دم درکش از گفتارها
دلبرا بى من مرو گر گويدت پور حسن
خيز تا طوفى کنيم اى دوست در گلزارها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید