شماره ١٦٤: ترا من دوست دارم تا جهان هست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترا من دوست دارم تا جهان هست
همه نام تو گويم تا زبان هست
اثر گر باز گيرد عشقت از خلق
سراسر نيست گردد در جهان هست
ترا خاطر سوى مانى و ما را
سوى تو ميل خاطر همچنان هست
بکوشش وصل تو دريافت نتوان
وليکن من بکوشم تا توان هست
بود بر آتش دل ديگ سودا
مرا تا گوشتى بر استخوان هست
چو من زنجير زلفين تو ديدم
اگر ديوانه گردم جاى آن هست
بآب ديده شستم رو، هنوزم
ز خاک کوى تو بر رخ نشان هست
شوم گردن فراز ار بر تن من
سرى شايسته آن آستان هست
دلم بى انده تو نيست، دير است
که سيمرغى درين زاغ آشيان هست
غمت با سيف فرغانى شبى گفت
مرا خود با تو چيزى در ميان هست
کجا باشد نصيب از وصل جانان
هرآنکس را که دل دربند جان هست
زبان از ذکر غير او فرو شوى
گرت آب سخن زين سان روان هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید