شماره ١٥٧: گر جمله شهر صورت و روى نکو بود

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر جمله شهر صورت و روى نکو بود
کو صورتى که اين همه معنى درو بود
خرم دل بهشتى و خوش عالمى بهشت
گر در بهشت حور باين رنگ و بو بود
در سجده گاه بندگى تو چو آسمان
پيش تو بر زمين نهد آن را که رو بود
آن کو بر آستانه کويت مقيم نيست
چون کلب دربدر چو گدا کو بکو بود
خو کرده با وصال ترا اى فرشته خو
از خود بهجر دور کنى اين چه خو بود
آن زلف بسته گر بگشايى و هر دمى
بر دوش افگنى سرش از پا فرو بود
بوى شراب عشق تو آيد ز جان من
گر جسم خاک باشد و خاکش سبو بود
گفتم بسى و ميل نکردى بسوى سيف
گل را چه ميل بلبل بسيار گو بود
با عاشقان خويش جفاها کند بسى
«ناچار هرکه صاحب روى نکو بود»



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید