شماره ٣١: درين سخن صفت حسن يار چون گنجد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
درين سخن صفت حسن يار چون گنجد
حساب بى عدد اندر شمار چون گنجد
درين جهان که مرا بهره زوست دلتنگى
چو عشق يار نگنجيد يار چون گنجد
بعالمى که ز زلف و رخش اثر باشد
درو دو رنگى ليل و نهار چون گنجد
چو ماه اشرقت الارض بر جهان تابد
در آسمان و زمين نور و نار چون گنجد
ز شرم روى چو گلزار او عجب دارم
که در فضاى جهان نوبهار چون گنجد
نداى وصلش در گوش خلق چون آيد
فروغ رويش در روز بار چون گنجد
من از شگرفى آن مه هميشه در عجبم
که روز وصل مرا در کنار چون گنجد
اميدم ارچه فراخست دست تنگى هست
ببين که در کف من آن نگار چون گنجد
منش نيامدم اندر نظر، در آن چشمى
که سرمه راه نيابد غبار چون گنجد
غم تو و دل مسکين سيف فرغاني!
درين طويله در شاهوار چون گنجد
بکام خويش غمش جاى ساخت در دل من
وگرنه در دهن مور مار چون گنجد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید