شماره ٢٥: سوى صحرا شو دمى اى دوست با ما در بهار

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سوى صحرا شو دمى اى دوست با ما در بهار
چون رخ گل خوب باشد روى صحرا در بهار
ما چو بى برگيم چون بلبل ز گلبن در خزان
با نواى نيکويى دورى تو از ما در بهار
آشکارا مى کنم بويى ازو رنگى ز تو
هست پنهان در برتو هست پيدا در بهار
از گل سيمين که باد از دست شاخ افشانده است
بر سر گنج است گويى سرو را پا در بهار
نرگس يعقوب ديده از گل و بلبل بديد
حسن يوسف باهم و مهر زليخا در بهار
در دل بلبل خزان از خار ناخن زد بسى
پيش گل برمى کشد چون چنگ آوا در بهار
تا ز لاف نيکويى گل را زبان بسته شود
تو ز باغ حسن خود يک غنچه بگشا در بهار
تو نهان در خانه اى وآنگه ز من بستى رخت
روى هر گل مى کند حسن آشکارا در بهار
رو مپوش از من درين موسم که از گل عندليب
در همه وقتى شکيبا باشد الا در بهار
سيف فرغانى درين وقتت بسى ابرام کرد
باغ را از بلبل افزونست غوغا در بهار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید