شماره ٩: نگار من که بلب جان دهد جهانى را

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نگار من که بلب جان دهد جهانى را
ببوسه يى بخرد از تو نيم جانى را
ميان وصل و فراقش ز بهر ما سخنست
دو پادشا بخصومت خورند نانى را
ميان دايره روى او ز خال سياه
که نقطه زد ز دل لاله ارغوانى را
رخان آن شه خوبان نگر مگو ديگر
دو آفتاب کجا باشد آسمانى را
چو خوان لطف شود عام از ميانه مرا
مران که از مگسى چاره نيست خوانى را
بتن ز خوردن اندوه او شدم لاغر
بغم ز گوشت جدا کردم استخوانى را
بريد دولت از آن حضرتم پيام آورد
خلاصه اين که بگويند مر فلانى را
اگر تو کم کنى از خود منت زياده کنم
درين معامله سوديست هر زيانى را
خطاست همچو سگ کوى هر درى بودن
چو پرده باش و ملازم شو آستانى را
ز خاکدان در ماست سيف فرغانى
ز بلبلى نبود چاره گلستانى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید