پايمال آز

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ديد مورى در رهى پيلى سترک
گفت بايد بود چون پيلان بزرگ
من چنين خرد و نزارم زانسبب
که نه روز آسايشى دارم، نه شب
بار بردم، کار کردم هر نفس
نه گرفتم مزد، نه گفتند بس
ره سپردم روزها و ماهها
اوفتادم بارها در راهها
خاک را کنديم با جان کندنى
ساختيم آرامگاه و مامنى
دانه آورديم از جوى و جرى
لانه پر کرديم با خشک و ترى
خوى کردم با بد و نيک سپهر
نيکيم را بد شمرد آن سست مهر
فيل با اين جثه دارد فيلبان
من بدين خردي، زبون آسمان
نان فيل آماده هر شام و سحر
آب و دان مور اندر جوى و جر
فيل را شد زين اطلس زيب پشت
بردباري، مور را افکند و کشت
فيل مى بالد به خرطوم دراز
مور مى سوزد براى برگ و ساز
کارم از پرهيزکارى به نشد
جز به نان حرص، کس فربه نشد
اوفتادستيم زير چرخ جور
بر سر ما ميزند اين چرخ دور
آسياى دهر را چون گندميم
گر چه پيدائيم، پنهان و گميم
به کزين پس ترک گويم لانه را
بهر موران واگذارم دانه را
از چه گيتى کرد بر من کار تنگ
از چه رو در راه من افکند سنگ
بايد اين سنگ از ميان برداشتن
راه روشن در برابر داشتن
من از اين ساعت شدم پيل دمان
نيست اينجا جاى پيل و پيلبان
لانه موران کجا و پيل مست
بايد اندر خانه ديگر نشست
حامى زور است چرخ زورمند
زورمندم من! نترسم از گزند
بعد از اين بازست ما را چشم و گوش
کم نخواهد داد چرخ کم فروش
فيل گفت اين راه مشکل واگذار
کار خود ميکن، ترا با ما چکار
گر شوى يک لحظه با من همسفر
هم در آن يک لحظه پيش آيد خطر
گر بيائى يک سفر ما را ز پى
در سر و ساقت نه رگ ماند، نه پى
من بهر گامى که بنهادم بخاک
صد هزاران چون ترا کردم هلاک
من چه ميدانم ملخ يا مور بود
هر چه بود، از آتش ما گشت دود
همعنان من شدن، کار تو نيست
توشه اين راه در بار تو نيست
در خيال آنکه کارى ميکنى
خويش را گرد و غبارى ميکنى
ضعف خود گر سنجى و نيروى من
نگروى تا پاى دارى سوى من
لانه نزديک است، از من دور شو
پيلى از موران نيايد، مور شو
حلقه بهر دام خودبينى مساز
آنچه بردستي، بنادانى مباز
من نمى بينم ترا در زير پاى
تا توانى زير پاى من مياى
فيل را آن مور از دنبال رفت
هر که رفت از ره، بدين منوال رفت
ناگهان افتاد زير پاى پيل
هم کثير از دست داد و هم قليل
روح بى پندار، زر بى غش است
آتشست اين خودپسندي، آتش است
پنبه اين شعله سوزان شديم
آتش پندار را دامان زديم
جملگى همسايه اين اخگريم
پيش از آن کآبى رسد خاکستريم
حاصلى کش آبيار، اهريمنست
سوزد ار يک خوشه، گر صد خرمنست
بار هر کس، در خور ياراى اوست
موزه هر کس براى پاى اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید