بهاى جوانى

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
خميد نرگس پژمرده اى ز انده و شرم
چو ديد جلوه گلهاى بوستانى را
فکند بر گل خودروى ديده اميد
نهفته گفت بدو اين غم نهانى را
که بر نکرده سر از خاک، در بسيط زمين
شدم نشانه بلاهاى آسمانى را
مرا به سفره خالى زمانه مهمان کرد
نديده چشم کس اينگونه ميهمانى را
طبيب باد صبا را بگوى از ره مهر
که تا دوا کند اين درد ناگهانى را
ز کاردانى ديروز من چه سود امروز
چو کار نيست، چه تاثير کاردانى را
به چشم خيره ايام هر چه خيره شدم
نديد ديده من روى مهربانى را
من از صبا و چمن بدگمان نميگشتم
زمانه در دلم افکند بدگمانى را
چنان خوشند گل و ارغوان که پندارى
خريده اند همه ملک شادمانى را
شکستم و نشد آگاه باغبان قضا
نخوانده بود مگر درس باغبانى را
بمن جوانى خود را بسيم و زر بفروش
که زر و سيم کليد است کامرانى را
جواب داد که آئين روزگار اينست
بسى بلند و پستى است زندگانى را
بکس نداد توانائى اين سپهر بلند
که از پيش نفرستاد ناتوانى را
هنوز تازه رسيدى و اوستاد فلک
نگفته بهر تو اسرار باستانى را
در آن مکان که جوانى دمى و عمر شبى است
بخيره ميطلبى عمر جاودانى را
نهان هر گل و بهر سبزه اى دو صد معنى است
بجز زمانه نداند کس اين معانى را
ز گنج وقت، نوائى ببر که شبرو دهر
برايگان برد اين گنج رايگانى را
ز رنگ سرخ گل ارغوان مشو دلتنگ
خزان سيه کند آن روى ارغوانى را
گرانبهاست گل اندر چمن ولى مشتاب
بدل کنند به ارزانى اين گرانى را
زمانه بر تن ريحان و لاله و نسرين
بسى دريده قباهاى پرنيانى را
من و تو را ببرد دزد چرخ پير، از آنک
ز دزد خواسته بوديم پاسبانى را
چمن چگونه رهد ز آفت دى و بهمن
صبا چه چاره کند باد مهرگانى را
تو زر و سيم نگهدار کاندرين بازار
بسيم و زر نخريده است کس جوانى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید