آرزوى پرواز

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
کبوتر بچه اى با شوق پرواز
بجرأت کرد روزى بال و پر باز
پريد از شاخکى بر شاخسارى
گذشت از بامکى بر جو کنارى
نمودش بسکه دور آن راه نزديک
شدش گيتى به پيش چشم تاريک
ز وحشت سست شد بر جاى ناگاه
ز رنج خستگى درماند در راه
گه از انديشه بر هر سو نظر کرد
گه از تشويش سر در زير پر کرد
نه فکرش با قضا دمساز گشتن
نه اش نيروى زان ره بازگشتن
نه گفتى کان حوادث را چه نامست
نه راه لانه دانستى کدامست
نه چون هر شب حديث آب و دانى
نه از خواب خوشى نام و نشانى
فتاد از پاى و کرد از عجز فرياد
ز شاخى مادرش آواز در داد
کزينسان است رسم خودپسندى
چنين افتند مستان از بلندى
بدن خردى نيايد از تو کارى
به پشت عقل بايد بردبارى
ترا پرواز بس زودست و دشوار
ز نو کاران که خواهد کار بسيار
بياموزندت اين جرأت مه و سال
همت نيرو فزايند، هم پر و بال
هنوزت دل ضعيف و جثه خرد است
هنوز از چرخ، بيم دستبرد است
هنوزت نيست پاى برزن و بام
هنوزت نوبت خواب است و آرام
هنوزت انده بند و قفس نيست
بجز بازيچه، طفلان را هوس نيست
نگردد پخته کس با فکر خامى
نپويد راه هستى را به گامى
ترا توش هنر ميبايد اندوخت
حديث زندگى ميبايد آموخت
ببايد هر دو پا محکم نهادن
از آن پس، فکر بر پاى ايستادن
پريدن بى پر تدبير، مستى است
جهان را گه بلندي، گاه پستى است
به پستى در، دچار گير و داريم
ببالا، چنگ شاهين را شکاريم
من اينجا چون نگهبانم و تو چون گنج
ترا آسودگى بايد، مرا رنج
تو هم روزى روى زين خانه بيرون
ببينى سحربازيهاى گردون
از اين آرامگه وقتى کنى ياد
که آبش برده خاک و باد بنياد
نه اى تا زاشيان امن دلتنگ
نه از چوبت گزند آيد، نه از سنگ
مرا در دامها بسيار بستند
ز بالم کودکان پرها شکستند
گه از ديوار سنگ آمد گه از در
گهم سرپنجه خونين شد گهى سر
نگشت آسايشم يک لحظه دمساز
گهى از گربه ترسيدم، گه از باز
هجوم فتنه هاى آسمانى
مرا آموخت علم زندگانى
نگردد شاخک بى بن برومند
ز تو سعى و عمل بايد، ز من پند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید