شماره ٧٦٧: تا چند کوشى آخر در خون بيگناهان

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا چند کوشى آخر در خون بيگناهان
آهسته تر زماني، اى مير کج کلاهان
چندان که بينم آن رو، چشمم نمى شود پر
چون ديدن گدايان بر خوان پادشاهان
بى تو دو ديده چون نيست از هيچ گريه فارغ
من داد خود نيابم هرگز از اين گواهان
من چشم باز کردم، خاک در تو ديدم
چون کوريم نيايد از سرمه سپاهان
غوغاست پيش رويت از عاشقان که باشد
بازار بردگان را گرمى به چاشتگاهان
عشاق رو سيه را لازم بود ملامت
چون لعنت ملايک بر نامه گناهان
خسرو به زلف و خالش اندوه خود چه گويي؟
دانى که غم نيايد اندر دل سپاهان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید