شماره ٧٣٥: خونى ز چشمم مى رود، در انتظار کيست اين؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خونى ز چشمم مى رود، در انتظار کيست اين؟
تيرى به جانم مى نهد، از خارخار کيست اين؟
دل کز بتان بوالهوس آورده بودم باز پس
بارى دگر دزديده کس، بنگر که کار کيست اين؟
هر دم به خاکى منزلم، هر دم غبارى حاصلم
اى خاک بر فرق دلم، آخر غبار کيست اين؟
گويند اگر آن خوش پسر آيد، چه آرى در نظر
در چشم من چندين گهر بهر نثار کيست اين؟
اينک رسيد آن کينه کش، جان در رکابش سينه وش
برکشتم دل کرده خوش، مردم شکار کيست اين؟
گلگون انار انگيخته، گيسو کمند آويخته
دل خسته و خون ريخته، چابک سوار کيست اين؟
بسته ميانى در کمر چون ريسمانى و گهر
بارى مرا نآمد ببر، تا در کنار کيست اين؟
بر خسرو بيدل ز کين، اسپ جفا را کرده زين
گر ريزدش خون در زمين، در زينهار کيست اين؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید