شماره ٧١٢: گيسوى ترا نسبت با شب نتوان کردن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گيسوى ترا نسبت با شب نتوان کردن
وز ماه جمالت را غبغب نتوان کردن
جان عزم سفر دارد، بردار ز رخ پرده
منزلگه مه عمدا عقرب نتوان کردن
تو ظلم کنى بر من، من بنده دعا گويم
يارب، چه کنم کاينجا، يارب نتوان کردن
گيرم که تو پيکان را بيکار نمى خواهى
خون ريختن خلقى مذهب نتوان کردن
کودک شدى و جانم بازيچه خود کردى
ور خود ز تن من شد، مرکب نتوان کردن
شربت ز لبت خواهم، وين بيهده گويى را
بهر دل گرم خود در تب نتوان کردن
حلواى لب خود نه اندر دهنم تا خود
از غايت شيرينى در لب نتوان کردن
خسرو به جهان اندر از بهر تو مى باشد
ورنه به چنين جايى يک شب نتوان کردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید