شماره ٧٠٦: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گوى سرگردان

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا قامت چو چوگان است و سر چون گوى سرگردان
بيا، اى ترک و چوگانى بدين سرگشته در گردان
همه شب جان من گردانست گرداگرد رخسارت
بدانگونه که باشد گرد گل باد سحر گردان
سرت گردم، زمانى گوش کن بر ناله هاى من
گرت درد سرى باشد مرا بر گرد سرگردان
در ايام چو تو شکر لبى تا کى کشم تلخي؟
بزن يک خنده و دامان عيشم پر شکر گردان
ز غم شب تا سحر جان مى کنم، بردار زلف از رخ
اگر مردن نباشد زود، بارى بيخبر گردان
چه منعم مى کني، زاهد، از اين روى و بدين ديدن
توان گفتن مسلمان را که روى از قبله برگردان
شبي، اى آفتاب حسن، در مهتاب گشتى کن
در و ديوار را از سايه خود جانور گردان
برون آ از در و ديوانه گردان هوشياران را
وليکن خسرو ديوانه را ديوانه تر گردان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید