شماره ٦٩٨: از پس عمر شبى هم نفس يار شدم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از پس عمر شبى هم نفس يار شدم
خواب بود آن همه گويى تو، چو بيدار شدم
وقتى آن چشمه خورشيد بدين سوى نتافت
گر چه در کوى غمش سايه ديوار شدم
موى گشتم ز غم و بار اجل مى بندم
ره دراز است، نکو شد که سکيار شدم
توبه ام بود ز شاهد، کنون اى زاهد، دور
که دگر بار ز سر بر سر اين کار شدم
طوف کوى تو همه از سر من بيرون رفت
آنکه که گه در چمن و گاه به گلزار شدم
از سگان سر کوى تو مرا شرم گرفت
بس که در گرد سر کوى تو بسيار شدم
رفت شبها و مرا صبح مرادى ندميد
نه ز چشمت به حد زيستن افگار شدم
خسروم، بر سر هر کو شده رسواى جهان
طرفه کاندوه ترا محرم اسرار شدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید