شماره ٦٩٣: ابر مى بارد و من بار سفر مى بندم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ابر مى بارد و من بار سفر مى بندم
چشم مى گريد و من از تو نظر مى بندم
چشم گريان به لبش داشته، يعنى در راه
بر سر آب روان پل ز شکر مى بندم
جان گسسته ست گره مى زنمش از گريه
گرهش سست تر است، ار چه که برمى بندم
بهر بستن به دگر چيز همى آرم دست
وز تحير به غلط چيز دگر مى بندم
گفتي، اى دوست «که بربند به مويى دل خويش »
حال اين است که مى بيني، اگر مى بندم
از تو مى ديدم و چون آمد، چشمم بربست
بنگر از چشم خود، اى ديده، چه برمى بندم؟
نمکى بخش به خسرو که براى توشه
خون برون مى کشم از ديده، جگر مى بندم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید