شماره ٦٧٧: ز عشقت من خسته جان مى خراشم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز عشقت من خسته جان مى خراشم
چگونه ز هر ديده خونى نپاشم؟
به يک جرعه اي، ساقيا، جمله زهدم
کزين بيشتر مى نيرزد قماشم
سر گنج شاهان ندارم، مرا بس
رخ خوبرويان وجوه معاشم
به ميخانه ها بس که ديوانه گشتم
مرا ديو گيرد چو زو دور باشم
چو بر سر کله شد سفال شرابم
ز سر خود سزد، گر سفالى تراشم
زهى سرخ رويى خسرو که خوش خوى
به سنگ در ميکده زد فراشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید