شماره ٦٢٣: کجايي، اى به فداى تو گشته جان و جهانم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کجايي، اى به فداى تو گشته جان و جهانم
بيا بيا که جدا بودن از تو مى نتوانم
صبا سلام تو آرد، ولى به من نرساند
که در غلط فتد از ديدنم، از آنکه نه آنم
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
فتاد ديده به رويت، ز دست رفت عنانم
دلم برى و بگويى «مگو» من اين به که گويم؟
مر کشى و نداني، ندانم اين ز که دانم!
در آب ديده تنم غرقه گشت و آه نکردم
ز تير هم چه گشايد، چو نم گرفت کمانم
ز گريه رشته جان پر گره شد و دم سردم
گره گرفته به صد حيله مى رسد به دهانم
بسوخت خسرو مسکين در آرزوى لب تو
ببخش از پى تسکين دو شربتى هم از آنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید