شماره ٦١٥: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم
نبود چنان کز آن بت دلخواه بشنوم
بيخوابيم بکشت، وه از من که هر شبى
بنشينم و فسانه آن ماه بشنوم
تيغم زن، اى رقيب، که قربان شوم ترا
آن دم که من روارو آن ماه بشنوم
آواز ارغنون ندهد ذوقم آن چنان
کاواز پاى اسب تو ناگاه بشنوم
دل پاره هاى خون فگند همچو برگ گل
چون بوى تو ز باد سحرگاه بشنوم
خود را کنم سپند و نخواهم ترا گزند
از عاشقان چو بر در تو آه بشنوم
مدح و ثنا خسرو خوبان که گفته اى
خسرو بخوانش تا من گمراه بشنوم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید