شماره ٥١٠: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان کى رسم؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان کى رسم؟
عقلم نماند و هوش هم، بر نازنينان کى رسم؟
من عاشق و رسوا چنين، خلقى ز هر سو نقش من
دشمن هزاران در کمين، بر دوست آسان کى رسم؟
از ياد روى چون گلم، اشک است همرنگ ملم
نالنده همچون بلبلم تا در گلستان کى رسم؟
هستم به صحراى چمن مور ضعيف ممتحن
صد ساله ره بر پيش من تا برسليمان کى رسم؟
در جانم از غم خرمني، صد پاره گشتم دامنى
من بنده ام بى جان تنى تا بر تو، اى جان، کى رسم؟
با اين سرشک افشاندنم، حيف است از تو ماندنم
تا خود نخواهى خواندنم، ناخوانده مهمان کى رسم؟
تو کرديم درد کهن، آنگاه درمان سخن
بارى تو زان خود بکن، من خود به درمان کى رسم؟
هر جا که يار و همسرى رفتند در هر کشورى
من شهر بند کافرى ماندم، بديشان کى رسم؟
هر شام خسرو تا سحر انجم شمارد سر به سر
ليکن ندانم اين قدر تا من به جانان کى رسم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید