شماره ٤٩٨: من کشته روى يار خويشم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
من کشته روى يار خويشم
در مانده روزگار خويشم
زين غم که به کس نمى توان گفت
شبهاست که غمگسار خويشم
در خون خود ار نباشمت يار
پس يار تويى که يار خويشم
ساقي، بده آن قدح مرا، زانک
من سوخته خمار خويشم
ياران چو قرار و صبر جويند
از من نه که برقرار خويشم
اى ناصح من که مى دهى پند
مى گوى که من به کار خويشم
گويند که، خسروا، چه نالي؟
من فاخته بهار خويشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید