شماره ٤٢٣: مى رود يار و مرا آزار مى ماند به دل

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مى رود يار و مرا آزار مى ماند به دل
واى مسکينى کش آن رفتار مى ماند به دل
زيستن دشوار مى بينم که از غمزه مرا
اندک اندک هر زمان آزار مى ماند به دل
پند مى گويي، ولى معذور دارى دوست، زانک
دل پريشان دارم و دشوار مى ماند به دل
گر شود، جانا، دلم زير و زبر بر حق بود
زانکه زلف تو نه بر هنجار مى ماند به دل
وه که جانم بر لب آمد، چند بيخوابى کشم
کاندکش مى بينم و بسيار مى ماند به دل
گر نخواهى کشتنم غمزه زنان زين سو ميا
کان مژه هر شب مرا چون خار مى ماند به دل
اين هم از بخت است کت در دل نبايد گفت من
ورنه از خسرو همين گفتار مى ماند به دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید