شماره ٣٩٥: گه گه نظرى باز مدار از من درويش

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گه گه نظرى باز مدار از من درويش
چون منعم بخشنده به در يوزه درويش
ما را دل صد پاره و لعلت نمک آلود
مشمار که تا روز اجل به شود اين ريش
حسن تو فزون باد و جفاى تو فزون تر
تا درد دل خسته من کم نشود بيش
جانا، مکش اکنونم ازان شيوه که دانى
کان صبر نمانده ست که مى کردم ازين پيش
خوش باش که آن غمزه خون ريز تو ما را
چندان نگزارد که گشايى تو سر کيش
ايمن ز خيال تو نيم با همه پرسش
قصاب نه از مهر کند تربيت ميش
ساقى منگر توبه، قدح بر سر من ريز
تا غرقه شود اين خرد مصلحت انديش
ايمان من اندر شکن زلف بتان شد
کافر کندم دل که اگر گردم ازين کيش
اى آن که زنى طعنه به خسرو ز پى عشق
تو فارغى از درد که من خوردم ازين نيش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید