شماره ٣٨٢: نظر ز ديده بدزدم چو بنگرم رويش

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نظر ز ديده بدزدم چو بنگرم رويش
که ديده نيز نخواهم که بنگرد سويش
مرا به ديده درون خواب از کجا آيد؟
که شب نماند به عالم ز پرتو رويش
ولى ز رويش اگر در جهان نماند شبى
هزار شب نتوان ساختن ز يک مويش
ز فرق تا به قدم ماه نو شد و پهلو
بدان اميد که پهلو نهد به پهلويش
ز بس که آينه گشته ست روى زانوى من
که آينه ز چه شد همنشين زانويش؟
به مردمى اگر آيم به کوى او روزى
سگم کند به فسونهاى چشم جادويش
بدين صفت که کنم کام عيش را شيرين
شراب تلخ نماند ز تلخى خويش
خوش آن کسى که کشد جرعه اى ز جام لبش
که مست گشت جهانى چو خسرو از بويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید