بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنوز
ناله اى کز سوز عشقت داشتم دارم هنوز
اى طبيب مهربان، چون رنجه فرمودى قدم
از سر بالين من مگذر که بيمارم هنوز
اى به قول دشمنان کوشيده در آزار من
دوستم، با من مشو دشمن که من يارم هنوز
مرده ام بى يار و پندارم که دارم زندگى
جان من رفته ست و من با خود نمى آرم هنوز
خلق گويندم که خسرو، جامه شيخى بپوش
چون بپوشم، کز ميان نگشوده زنارم هنوز