شماره ٣٢٤: دميد صبح مبارک طلوع، ساقي، خيز

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دميد صبح مبارک طلوع، ساقي، خيز
به دلخوشى مى صافى به جام روشن ريز
شراب و شاهد و مطرب به مجلس آر، کنون
که در صبوح نشسته ست صوفى گه خيز
چو رفت توبه ام، ار صاف نيست، درد سياه
بيار و در کله صوفيانه من ريز
به درد عشق بميرم، ولى دوا چه کنم؟
ز روى خوب ميسر نمى شود پرهيز
ره حجاز بزن، گريه خرابى من!
نشان هجر و بيابان ببر ز راه حجيز
پياله ام به لب و خون چکان ز ديده من
چه خوش همى خورم آن باده هاى خون آميز
بکش مرا ز تن و از فراق باز رهان
که زنده گردم ازين مردن خيال انگيز
مدام جرعه خود ريز بر سر خسرو
ز بعد مردن و بر گور بالشش آويز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید