شماره ٢٩١: گر زمين جان برود، باد هوايى کم گير

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر زمين جان برود، باد هوايى کم گير
ور جهانم نبود، کهنه سرايى کم گير
اين دل سوخته با گوشه محنت خو کرد
گر به باغى نرود، برگ و نوايى کم گير
زهد من خدمت رندان خرابات بس است
گر نمازى نکنم، رسم ريايى کم گير
زاهد ار سوى من از ننگ نبيند هرگز
ما به دشنام تو سازيم، دعايى کم گير
زر خسان راست، مرا گوهر درويشى بس
جوهرى را ز دکان کاهربايى کم گير
گر دل مرده ما زندگى تو به نيافت
در خم آب حيات است، صفايى کم گير
خلق از مشک و من از خاک در دوست خوشم
اين صواب است مرا، بوى خطايى کم گير
گر ز عشاق تو من کشته شدم، عمر تو باد
از صف کج کلهان ژنده قبايى کم گير
غم مخور گر شود آواره ز کويت چو منى
از قدمگاه سران بى سر و پايى کم گير
من که باشم که کسى از چو منى ياد کند
از گلستان ارم برگ گيايى کم گير
صد چو خسرو به درت هست، يکى گو کم باش
در طرب خانه جمشيد گدايى کم گير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید