شماره ٢٨٣: گر هنر دارى مرنج، ار کم نشينى بر ستور

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر هنر دارى مرنج، ار کم نشينى بر ستور
زير عيسى خر نگر، زير خزان يکران تور
وز حروفى نام رخش و داردت هر جا، چه سود؟
در عرب وى را کميت است اسم و در تاتار بور
نيک و بد در آدمى پنهان نمى ماند، چنانک
نافه در جيب ملوک و باده در جام بلور
نفس را چون رام جويي، ساکنى بهتر ز جهد
پيل را چون پست خواهي، چاره نيکوتر ز زور
چند بهر کنجدى کش خورده نتواني، ز حرص
پا نهي، کايى تهى تگ در ره پيلان چو مور
احمقى باشد که گنجى دارد و خرجيش نيست
بر ستور انبار گوهر کى بود سود ستور؟
مزد دارد عرض بخشش پيش دکان بخيل
خير باشد چاه کندن بر لب درياى شور
خوار نبود مکر مى کو گردد از افلاس خوار
عور نبود منفقى کو گردد از انفاق عور
در عيار سيم و زر تا کى پرستى سنگ را؟
باش تا سيم تو گردد گور و گردد سنگ گور
ترک در دنباله کور و ز گورش ياد نه
گور دنبالش روان زانگونه کو دنبال کور
صنع يزدان شد چنان، از ديده عيبيش مبين
حسن در زنگ و حبش چون عقل در ملتان و غور
با تن سيمين، چو گنج خويش يابى زير خاک
زال زر رويين تن و پولادوند و سيمجور
پر نگيرد بنده خواهش، ذره ذره کن چو ريگ
روغن اندر ريگ ريزي، بيشتر گردد صبور
خام تر گردد ز پند معنوى داناى خام
کورتر گردد ز باد عيسوى دجال کور
گر به پند از فسق باز آيى چو خسرو، اى حکيم
در جنب سر شستنت بايد، چه دريا و چه خور!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید