شماره ٢٨٠: اى ز چون تو بت شده، صد پارسا زنار دار

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى ز چون تو بت شده، صد پارسا زنار دار
آفتابي، روى ما در قبله ديدار دار
چون غم و اندوه خالت را فراوان پيشوا
در بلا و فتنه چشمت را هزاران کار دار
رشکم آيد ز آنچه غمهايت، دگر ياران خورند
آن همه يک جا کن و پيش من غمخوار دار
ناوکى زن بر دلم کز زحمت خود وا رهم
خويش را بهر دلم يک دم درين پيکار دار
درد دل چون از تو يادم مى دهد، مرهم مکن
بر دگر دلها در آويز و دلم افگار دار
من نه آن يارم که دارم پيش تو خود را عزيز
راضيم، خواهى عزيزم دار و خواهى خوار دار
از چو تو هندوى کافر کيش گل چهره ست دنگ
گل به هندستان بود چون برهمن زنار دار
رنگ مى آرد کف پايت ز خون چشم من
يک دمى پا را بر اين دو ديده خونبار دار
چند گويى نيست بيهوشى مشتاقان زمن
مى تواني، خسرو بيچاره را هشيار دار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید