شماره ٢٣٥: جهان به خواب و شبى چشم من نياسايد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جهان به خواب و شبى چشم من نياسايد
چو دل به جاى نباشد، چگونه خواب آيد؟
غلام نرگس نامهربان يار خودم
که کشته بيند و بخشايشى نفرمايد
چو مايه هست زکاتى بده گدايان را
که مال و حسن و جوانى به کس نمى يابد
کسى که در دل شب خواب بى غمى کرده ست
بر آب ديده بيچارگان نبخشايد
هلاک من اگر از دست اوست، اى زاهد
تو جمع باش که عمر از دعا نيفزايد
چه کم شود زتو، اى بى وفاى سنگين دل
به يک نظاره که درمانده اى بياسايد
دلم مشاهد ساقى و روى در محراب
بيار مى که ز تزوير هيچ نگشايد
ز من مپرس، دلا، گر تو توبه مى شکنى
که مست و عاشق و ديوانه را همين شايد
به زندگى نرسد چون به ساعدت خسرو
بکش، مگر که به خون دست تو بيالايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید