شماره ١٤٧: چو کارهاى جهان است جمله بى بنياد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چو کارهاى جهان است جمله بى بنياد
حکيم در وى ننهاد کارها بنياد
مشو مقيم در آبادى خراب جهان
چو کس مقيم نماند در اين خراب آباد
مبين که ملک فرو بست شمع دولت را
بسى چراغ سليمان که کشته گشت ز باد
مپر ز باد غرور ار بلندييى دارى
که خس بلند شد از باد، ليک باز افتاد
چو هست بنده خلق آدمى ز بهر طمع
خوشا کسى که ازين بندگى بود آزاد
چنان بزى که نميري، اگر توانى زيست
چو هر که هست به عالم براى مردن زاد
از آن خويش مدان، خسروا، که عاريت است
متاع عمر که دادند، باز خواهى داد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید