شماره ١١٥: کسى که بهر تو جان باختن هوس دارد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کسى که بهر تو جان باختن هوس دارد
چه غم ز شحنه و انديشه از عسس دارد
سرشک من همه سيماب شد، نمى دانم
که کيمياى صبورى کدام کس دارد؟
من غريب به راه اميد خاک شدم
خوش آن کسى که بر آن پاى دسترس دارد
مرا پسين نفس زيستن هوس، وان مست
به خواب ناز کجا پاس اين نفس دارد؟
هلاک خويش همى گويم، ار چه مى دانم
که انگبين چه غم از مردن مگس دارد؟
تو خفته مى گذر، اى ماهروى مهدنشين
که بار بر شتر است و فغان جرس دارد
برفت جان زتن من در آن جهان و هنوز
ز بهر ديدن تو روى باز پس دارد
تو خود به بوسه دهى جان، ولى نيارد گفت
که باز مرده تو زندگى هوس دارد
بلاست ميل تو در روزگار خسرو، از آنک
چه دوستيست که آتش به سوى خس دارد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید