شماره ٩٨: گل و شکوفه همه هست و يار نيست، چه سود؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گل و شکوفه همه هست و يار نيست، چه سود؟
بت شکر لب من در کنار نيست، چه سود؟
بهار آمد و هر گل که بايد آن همه هست
گلى که مى طلبم در بهار نيست، چه سود؟
به انتظار توان روى دوستان ديدن
دو ديده را چو سر انتظار نيست، چه سود؟
ز فرق تا به قدم زر شدم ز گونه زرد
ولى ز سنگ شکيبم عيار نيست، چه سود؟
ز بهر خوردن دل گر هزار غم دارم
چو بخت خويشتنم استوار نيست، چه سود؟
ز دوست مژده مقصود مى رسد، ليکن
از آن هزار يکى برقرار نيست، چه سود؟
اگر چه باده اميد مى کشد، خسرو
ز دور چرخ سرش بى خمار نيست، چه سود؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید