شماره ٢٤: زلفت که هر خم از وى در شانه مى نگنجد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
زلفت که هر خم از وى در شانه مى نگنجد
دلها که او فشاند در خانه مى نگنجد
دلها چنان که دانى خون کن که من خموشم
در کار آشنايان بيگانه مى نگنجد
گر مى کشيم خودکش، بر غمزه بار مفگن
در بخشش کريمان پروانه مى نگنجد
مقصود دل ز خوبان معنى بود نه صورت
در دل شراب گنجد، پيمانه مى نگنجد
افسرده وصل جويد در دل نه داغ هجران
بر مى مگس نشيند، پروانه مى نگنجد
در جمع بت پرستان سرباز عشق بايد
کاندر صف عروسان مردانه مى نگنجد
زين نازکان رعنا، خسرو، گريز زيرا
در کوى شيشه کاران ديوانه مى نگنجد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید