شماره ٧٩٧: شادى هر که زيادست ز غم، کامل نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
شادى هر که زيادست ز غم، کامل نيست
هر که را خرج ز دخل است فزون، عاقل نيست
دل گردون متأثر نشد از گريه ما
گنه تخم چه باشد چو زمين قابل نيست؟
عاشق آن است که سر بر قدم دار نهد
ميوه تا در گرو شاخ بود کامل نيست
طالع حلقه زلف تو کبابم دارد
کز تماشاى تو يک چشم زدن غافل نيست
رشته نسبت بى پا و سران همتاب است
گرهى نيست به زلفش که مرا در دل نيست
سيل ويرانه ام، آرام نمى دانم چيست
هيچ سنگى به ره من بتر از منزل نيست
جوش عشق است که در ظرف نگنجد، ورنه
ساغر بحر زياد از دهن ساحل نيست
خطر قلزم هستي، گل خودکاميهاست
نيست يک موج که در بحر رضا ساحل نيست
گرد هستى اگر از پيش نظر برخيزد
رهروى نيست درين راه که در منزل نيست
چند صائب جگر خود خورى از فکر سخن؟
جز دل چاک، قلم را ز سخن حاصل نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید