شماره ٧٩٣: آه کز اهل محبت اثرى پيدا نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آه کز اهل محبت اثرى پيدا نيست
زآنهمه سوخته جانان شررى پيدا نيست
نه ز آغاز خبر دارم و نه از انجام
منزل دور مرا پا و سرى پيدا نيست
لاله ها را ز سر داغ سياهى برخاست
شب ما سوختگان را سحرى پيدا نيست
يوسف از چاه برون آمد و عنقا از قاف
از دل گمشده ما اثرى پيدا نيست
مگر از روزنه دل نفسى راست کنيم
ورنه زين خانه تاريک درى پيدا نيست
بجز از آبله پا که کنندش پامال
در همه روى زمين ديده ورى پيدا نيست
ز اهل دل آنچه به جا مانده زبان لاف است
همه برگ است بر اين نخل برى پيدا نيست
بر مياور ز صدف گوهر خود را صائب
که درين دايره صاحب نظرى پيدا نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید