شماره ٧٨٣: خلوت آينه را طوطى غمازى هست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خلوت آينه را طوطى غمازى هست
هر کجا روى نهاديم سخنسازى هست
نيست مجنون وفادار مرا پاى گريز
ورنه چون زور جنون سلسله پردازى هست
چشم نظارگيان تاب ندارد، ورنه
دل تاريک مرا آينه پردازى هست
از نفس هاى پريشان غبارآلودم
مى توان يافت که در سينه سبکتازى هست
فيض سر رشته اميد عمومى دارد
در حريمى که نگاه غلط اندازى هست
دامن گل نشود زخمى سر پنجه خار
گلستانى که در او شعله آوازى هست
انتظار جگر سوختگان سنگ ره است
ورنه ما را چو شرر رخصت پروازى هست
تا نبارد به سرش تيغ، دهن نگشايد
چون صدف در دل هر کس گهر رازى هست
روى برتافتن از سيلى غم بيجگرى است
ورنه چون رنگ، مرا شهپر پروازى است
چون شرر آمدن و رفتن ما هر دو يکى است
ما چه دانيم که انجامى و آغازى هست
حيف باشد که درين دشت شکارى نکند
هر که را قوت سرپنجه شهبازى هست
از نواهاى جگرسوز تو صائب پيداست
که ترا در دل صد پاره نواسازى هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید