شماره ٧٧٣: عقل سدى است درين راه که برداشتنى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
عقل سدى است درين راه که برداشتنى است
عشق خضرى است که در مد نظر داشتنى است
هر چه جز دامن سعى است بود بر دل بار
آنچه از توشه درين ره به کمر داشتنى است
گر ميسر نشود همرهى گرمروان
لنگ لنگان پى اين قافله برداشتنى است
روزها گر به خموشى گذرانى چون شمع
شب دل سوخته و ديده ترداشتنى است
تا مگر دولت بيدار درآيد از در
چشم چون حلقه شب و روز به درداشتنى است
جوش درياى کرم نيست به خواهش موقوف
چون سبو دست طلب در ته سرداشتنى است
نرسد دست کسى گر چه به آن شاخ بلند
دهنى تلخ به اميد ثمر داشتنى است
تا ز بى برگى ايام خزان خون نخورى
در بهاران سر خود در ته پرداشتنى است
تا مبادا ز غريبى به غريبى افتى
در سفر پاس رفيقان حضر داشتنى است
از گرانجانى اگر پيرو نيکان نشوى
خس و خار از ره اين طايفه برداشتنى است
خبر از بيخبران گر چه تراوش نکند
گوش اميد به پيغام و خبر داشتنى است
چهره از خال معنبر نمکين مى گردد
داغ چون لاله به هر لخت جگرداشتنى است
چون زمين پاک بود، تخم يکى صد گردد
مشت اشکى پى دامان سحر داشتنى است
تا به معنى نبرى راه ز صورت صائب
عزت هر صدف از بهر گهر داشتنى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید