شماره ٧٥٥: فلک پير بسى مرگ جوانان ديده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
فلک پير بسى مرگ جوانان ديده است
اين کمان پشت سر تير فراوان ديده است
هر که در بزم مى آن چهره خندان ديده است
در دل آتش سوزنده گلستان ديده است
لاله زارى شده از داغ، دل پر خونش
تا لب لعل ترا کان بدخشان ديده است
بخت خوابيده ز اقبال تو گردد بيدار
صبح در خواب کى آن چهره خندان ديده است؟
در برآوردن خط، حسن شتابى دارد
تا چه کوتاهى ازان زلف پريشان ديده است؟
موى جوهر به تن آينه از غيرت خاست
تا که گستاخ دگر چهره جانان ديده است؟
چه کند موجه شمشير تغافل با ما؟
لنگر طاقت ما کشتى طوفان ديده است
به دو صد چشم نبينند نظرپردازان
آنچه آيينه به يک ديده حيران ديده است
شکوه از وضع جهان کار تنک ظرفان است
ديده ما پر ازين خاب پريشان ديده است
اى جوان پر به زبردستى خود غره مشو
پل ما پشت سر سيل فراوان ديده است
نيست از گرمى خورشيد قيامت باکش
هر که صائب جگرش داغ عزيزان ديده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید