شماره ٧٥٠: از دل خم مى گلرنگ به جام آمده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از دل خم مى گلرنگ به جام آمده است
آفتاب عجبى بر لب بام آمده است
باده در سلسله تاک ندارد آرام
لب ميگون تو تا بر لب جام آمده است
سرو چون سبزه خوابيده زمين گير شده است
قدر رعناى که ديگر به خرام آمده است؟
اشک حسرت شده در ساغر خضر آب حيات
تا دگر تيغ که بيرون ز نيام آمده است؟
هاله از غيرت من حلقه ماتم شده است
تا به دلجوييم آن ماه تمام آمده است
از سياهى چه خيال است برآيد داغش
هر عقيقى که گرفتار به نام آمده است
اى بسا خام که بسيار به از پخته بود
عيب عنبر نتوان کرد که خام آمده است
مى کند جوش گل و ناله بلبل فرياد
که ز مى توبه درين فصل حرام آمده است
سيرى از حرص مداريد توقع زنهار
که تهى چشم تر از حلقه دام آمده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید